تو به جِد کاری که بگرفتی به دست / عیبش این دَم بر تو پوشیده شدهستزآن همی تانی بدادن تن به کار / که بپوشید از تو عیبش کردگارهمچنین هر فکر که گرمی در آن / عیبِ آن فکرت شدهست از تو نهانحال کآخر زو پشیمان میشوی / گر بوَد این حالت اوّل کی دَوی؟پس بپوشید اوّل آن بر جانِ ما / تا کنیم آن کار بر وفقِ قضا
چون قضا آورد حکمِ خود پدید / چشم وا شد تا پشیمانی رسیدنیمِ عمرت در پریشانی رود / نیمِ دیگر در پشیمانی رودترکِ این فکر و پریشانی بگو / حال و یار و کارِ نیکوتر بجوور نداری کارِ نیکوتر به دست / پس پشیمانیت بر فوتِ چه
است؟گر همی دانی، رهِ نیکو پرست / ور
ندانی، چون
بدانی کاین بد است؟بد ندانی تا ندانی نیک را / ضد را از ضد توان دید ای فتیهمچنین هر آرزو که میبَری / تو ز عیبِ آن حجابی اندریور نمودی علّتِ آن آرزو / خود رمیدی جانِ تو زآن جستجووآن دگر کاری کز آن هستی نَفور / زآن بوَد که عیبش آمد در ظهورای خدای رازدانِ خوشسخن / عیبِ کارِ بد ز ما پنهان مکن.(
مثنوی مولوی ).در بیت سیزدهم : علت : عیبدر بیت چهاردهم : نفور : متنفر، گریزان ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 20:06